دنیا شاکی ام ازت

دنیا چرا آخه با آدم هات اینجوری می کنی 

دلم یک دل سیر گریه می خواد

وقتی می رم توی وبلاگ یک دختر که لااقل ده سال ازم کوچیکتره شایدم بیشتر 

می بینم از ناامیدانه ترین چیز نوشته از مرگ مرگی در زمانی که زنده هستی

می خوام بهش بگم خواهر عزیزم رضوانم عشقم امیدم زندگیم

می دونم که وقت نمی کنی اینجا رو بکنی 

منم دلم خیلی برای بابام تنگ شده 

مخصوصا هم امشب 

عکس های قدیمی رو ورق می زدم دلم  خیلی گرفت

از وقتی بابام رفته دیگه دوست ندارم عکس های قدیمی رو ببینم

رضوان جون باور کن الانی که می رم دانشگاه دانشجوهایی رو می بینم و حتی با واکر با چه سختی یا حتی با ویلچر

میان برای درس خوندن

اون وقت اینقدر امیدوار اینقدر خندون اینقدر شاد

چرا ما باید اینجوری باشیم

یک دختری توی سن من چرا باید قرص افسردگی بخوره و با قرص خواب بخوابه؟

اگه بابام رفت حتما لایق داشتن فرشته ای مث اون نبودم 


نظرات 2 + ارسال نظر
صمد آقا یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 10:32 http://samadagha.blogfa.com/

گریه نکن . بخند . بخند که خنده بر هر دردی دواست.
اینقدر پای این روزه و این جور چیزا نشین.شادی رو فراموش نکن.

من ؟من بشینم پای روزه؟چشم نمی شینم فکرم نمی کنم می نشستم ها

صمد آقا یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 10:18 http://samadagha.blogfa.com/

می دونی علت امید واری اونا چیه؟
می دونی چرا شادن؟
می دونی چر اونا راحت می خوابن و افسرده نیستن؟

علتش شکسته!!!!
بله شکست!!!
باور کن این شکسته که آدما رو می سازه!
نه پیروزی و رفاه!
این سختیه که آدما باهاش پخته میشن و میفهمن تو زمان سختی چه جوری زندگی کنن و قدر اون لحظه های کوتاه رو بدونن.
نگاهی به زندگی آدمهای موفق بنداز.
ببین کدومشون تو ناز ونعمت زندگی کرده؟
(شاید چند تا استثنا هم باشن)
ببین کدومشون زندگی مرفهی داشتن؟
تقریباً هیچکدومشون.
داستان زندگی پرفسور حسابی رو بخون.

چشمممممممممممممممممممممم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.